معنی زیر چتر شیطان

حل جدول

زیر چتر شیطان

اثری از محمد ایوبی


راه شیری، زیر چتر شیطان

اثری از محمد ایوبی


راه شیری ، زیر چتر شیطان

اثری از محمد ایوبی

فرهنگ عمید

چتر

سایبان کوچک دسته‌دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه‌می‌دارند،
[قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه‌می‌داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی،
* چتر آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان،
* چتر آبنوس: [قدیمی، مجاز] شب،
* چتر روز: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین* چتر زر: [قدیمی، مجاز] = * چتر زرین
* چتر زرین: [قدیمی، مجاز] آفتاب،
* چتر سیمابی: [قدیمی، مجاز] = * چتر سیمین
* چتر سیمین: [قدیمی، مجاز]
ماهتاب،
ماه شب چهارده،
* چتر شام: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبری: [قدیمی، مجاز] = * چتر عنبرین
* چتر عنبرین: [قدیمی، مجاز]
شب،
تاریکی شب،
* چتر کحلی: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
ابر سیاه،
* چتر مینا: [قدیمی، مجاز] = * چتر آبگون
* چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد، و امثال آن فرود می‌آیند،
* چتر نور: [مجاز] = * چتر زرین

مترادف و متضاد زبان فارسی

چتر

آفتاب‌گردان، سایبان، گرد، گردی، چتر نجات، قوس

لغت نامه دهخدا

چتر

چتر. [چ َ] (اِ) نوعی جانوران تناسلی که بنام «مدوز» نامیده میشوند و چون ساختمان خارجی آنها به «چتر» شباهت دارد، آنها را «چتر» هم مینامند. (ازجانور شناسی عمومی تألیف دکتر فاطمی ج 1 ص 207).

چتر. [چ َ] (اِ) چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (برهان). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. (انجمن آرا) (آنندراج). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (ناظم الاطباء). آلتی است بشکل نیم کره، که شخص یا چیز را از شعاع آفتاب محفوظ میدارد. (از فرهنگ نظام). سایبان. (ناظم الاطباء). فشک نیز گویند. (ناظم الاطباء).چتر آفتابی، که غالباً با رنگهای مختلف باشد. آفتاب گیر. سایه افکن. سایه گستر. مظلّه. شمسیه:
یکی مهد با چتر و با خادمان
نشست اندر آن روشنک شادمان.
فردوسی.
ز گرد معرکه چترش گرفته گونه ٔ لؤلؤ
ز خون دشمنان تیغش گرفته گونه ٔ مرجان.
فرخی.
سرو سماطین کشید بر دو لب جویبار
چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار.
منوچهری.
یکی چون چتر زنگاری، دوم چون سبز عماری
سیم چون قامت حوری، چهارم نامه ٔ مانی.
منوچهری.
گهی ساقی و کاردانش بود
گهی چتر وگه سایبانش بود.
اسدی.
جهان فروخته زان رأی آفتاب نهاد
بزیر سایه ٔ آن چتر آسمان کردار.
مسعودسعد.
بر کشت عافیت چو بخیلی کند سپهر
از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه.
انوری.
|| علامت شاهی. علامت بزرگی و سروری. از جمله ٔ علامتهایی که در ردیف علم و تخت و تاج بشمار می آمده. چتری که بر سر شاهان میداشتند بعلامت خسروی و شهریاری درمیدانهای جنگ یا در روزهای بار، و برای حفاظت از آفتاب یا باران نبود، چون در زیر سقف و در میان خیمه وخرگاه نیز این رسم چتر گرفتن معمول بوده است:
چو از دور کیخسرو آمد پدید
سوار سرافراز چترش بدید.
فردوسی.
رسید آن فرستاده ٔ رای زن
ابا چتر و پیلان و آن انجمن.
فردوسی.
تاج قیصر بر سر قیصر زند
همچنان چون بر سر خان چتر خان.
فرخی.
فرخ فری که بر سرش از آفتاب و ماه
چتر است چون دو بال همای خجسته پی.
منوچهری.
بزرگی ترا شاه مهراج داد
کت اورنگ و چتر و که ات تاج داد.
اسدی.
شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دوهفته چتر شده بر سر تو باد.
مسعودسعد.
سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز
بهشت نه شود آنگه که گسترندت خوان.
مسعودسعد.
آفتاب از خیمه ٔ پیروزه رنگ بی طناب.
جز به پیروزی نتابد بر همایون چتر تو.
سوزنی.
رایت و چتر جلال الدین سزد
صبح و شام آسمان در شرق و غرب.
خاقانی.
عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح
ازپی یکروزه ملک چتر و علم داشتن.
خاقانی.
فلک را چتر بد سلطان ببایست
که الحق چتر بی سلطان نشایست.
نظامی.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.
نظامی.
چونکه روز دوشنبه آمد، شاه
چتر سرسبز برکشید به ماه.
نظامی.
|| موی کوتاهی که مردان برفرق سر گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). کاکل. دسته ای از موی سر که غالباً روستائیان جوان ایل در وسط سرگذارند و باقی موی سر بسترند.

چتر. [چ َ] (اِ) یا گل آذین چتری. یکی از مهمترین انواع گل آذین ها در گیاهان گلدار (طرز قرار گرفتن گل هارا بر روی دم گل «گل آذین » می گویند) که دم گل های کوچک از یک نقطه ٔ دم گل مشترک جدا شده و برگک های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 176). || تاج مانندی که بر سر بعض گیاهان باشد.


شیطان

شیطان. [ش َ] (اِخ) ابلیس. (ناظم الاطباء). (از ماده ٔ شطن شطوناً، یعنی دور شد دور شدنی) و وجه تسمیه آن است که از درگاه حضرت آفریدگار مطلق رانده شده است. برخی گفته اند از ماده ٔ شاط شیطاً می باشد که به معنی هلاک شدن است، بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه نیز ظاهر است. در مجمعالسلوک گفته است که «شیطان آتشی است ناصاف که آمیخته به تاریکی کفر است در جسم و روان آدمی مانند جریان خون روان است ». علماء در تفسیر این لفظ از آیت مبارکه ٔ «شیاطین الانس و الجن » (قرآن 112/6) اختلاف دارند، واین اختلاف بر دو قول است: قول اول آن است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند جز آنکه وی فرزندان خود را به دو قسمت ساخت، قسمتی را مأمور وسوسه ٔ بنی نوع بشر ساخت و قسمت دیگر را مأمور وسوسه ٔ جن کرد، پس قسم اول شیاطین انس و قسم دوم شیاطین جنند. قول دوم آن است که شیاطین هر متمرد نافرمانی از نوع جن و انس را نامند و از این رو پیغمبر (ص) به ابوذر فرمود: هل تعوذن باﷲ من شر شیطان الانس و الجن ؟ ابوذر گفت: مگر برای بنی آدم هم شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جنند، و این قول ابن عباس است که امام فخر رازی در تفسیر بیان کرده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). وجودی مظهر خبث و شرارت که موجب گمراهی و شرک و غرور و ظلم و بدبختی افراد بشر گردد. اهریمن. ابلیس. در قرآن و روایات اسلامی آمده که وی نخست فرشته بود و چون از امر الهی مبنی بر سجده کردن آدم (ع) امتناع کرد از درگاه احدیت رانده شد و به اغوا و اضلال خلق پرداخت. (از فرهنگ فارسی معین). رأس الکفر. جم. خابل. خیتعور. سفیف. سرفح. غَرور. ابلیس. ابوقره. شر. اجدع. بلاز. شیخ نجدی. ابولبینی. ابوخلاف. خناس. حارث. دیو. باطل. ابومره. ابوالعیزار. عزازیل. اجدع. (منتهی الارب). این کلمه با تیتان یونانیان شباهت دارد. عرب گمان کند که هر شاعری را شیطانی است و از جمله شیطان فرزدق شاعر معروف عمرو نام داشته است. (یادداشت مؤلف). ابوالجن. ابوفزه. ابوکروس. ابولیلی. ابومخلد. الابیض. (المرصع). ترجمه ٔ لفظ یونانی دیاپوس می باشد که به معنی سخن چین است، و آنرا ابدون و اپلیون یعنی هلاک کننده و فرشته ٔ جهنم نیز گویند. (از قاموس کتاب مقدس): به خبر اندر است که آن روز که عیسی از مادر جدا شد اندر آن ساعت... هرچه بر روی زمین شیطان بود بر ابلیس گرد آمدند، آن مهتران ایشان گفتند بر روی زمین حدیثی آمد و ندانیم که آن چیست، ابلیس سه شبانه روز بر روی زمین همی گشت تا به عیسی رسید، او را دید که از مادر آمده دانست که این حدیث است. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی). چون دانست که [خواجه حسن] که کار خداوندش ببود... خویشتن را به دست شیطان نداد. (تاریخ بیهقی). این نامه بدو رسید لختی هم شیطان در او دمیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410).
به قول، نده ٔ یزدان قادرند ولیک
به اعتقاد، همه امتند شیطان را.
ناصرخسرو.
گرگی تو نه میر مر خراسان را
سلطان نبود چنین، تو شیطانی.
ناصرخسرو.
با قوت تو زمره ٔ کفار را چه قدر
شیطان چه پای دارد با حمله ٔ شهاب.
رشید وطواط.
ز نیرنگ هوا و از فریب آز خاقانی
دلت خلد است خالی ساز از طاوس و شیطانش.
خاقانی.
آدم از او به برقع همت سپیدروی
شیطان از او به سیلی حرمان سیه قفا.
خاقانی.
بس ای خاقانی از تلقین فاسد
که شیطان می کند تلقین سودا.
خاقانی.
ما ناوکی ودعوت ما تیر ناوکی
تیری کز او علامت شیطان دریده ایم.
خاقانی.
تو صاحب کار جبرئیلی
بدگوی تو نیمکار شیطان.
خاقانی.
بول شیطان مکن به قاروره
پیش چشم طبیب عقل مدار.
خاقانی.
خدایا هیچ درمانی و وقعی
ندانستیم شیطان و قضا را.
سعدی.
- امثال:
شیطان خانه ٔ خود را خراب نکند. (امثال و حکم دهخدا).
گوش شیطان کر. (امثال و حکم دهخدا).
- از خر شیطان پیاده شدن، از قصدی سوء بازایستادن. از لجاج و عناد دست برداشتن. (یادداشت مؤلف).
-شیطان الفلا؛ تشنگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطش. (اقرب الموارد).
- شیطان در شیشه کردن، در افسانه های ایرانی شیاطین و جادوها شیشه ای دارند که هرگاه کسی آنرا بشکند شیطان بمیرد. کنایه از غالب آمدن بر کسی یاچیزی یا کاری: هرکه درگاه ملوک لازم گیرد... و شیطان هوا را به افسون خرد در شیشه کند... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه). رجوع به شیشه ٔ عمر در ذیل ماده ٔ شیشه شود.
- شیطان رجیم، شیطان رانده ٔ (درگاه خدا):
طمع پیر و جوان باز چو شیطان رجیم.
اسکافی (از تاریخ بیهقی).
- شیطان منظر؛ که منظری چون شیطان دارد: پس و پشت هر دو سماط هفتصد فیل هیون شکل کوه پیکر شیطان منظر بداشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 333).

گویش مازندرانی

چتر

نامی برای گاو، نام گاوپیشانی سفید چتر

تعبیر خواب

چتر

اگر کسی بیند بر بالای سر او چتر می بردند، دلیل که اگر از اهل آن بود، پادشاهی یابد، اگر از اهل آن نباشد، دلیل که بزرگی یابد. اگر بیند چتر پادشاه در دست داشت، دلیل که مقرب حضرت پادشاه شود. - محمد بن سیرین

دیدن چتر در خواب بر هفت وجه باشد. اول: سلطنت. دوم: عزت. سوم: مرتبت. چهارم: ریاست. پنجم: رفعت. ششم: ولایت. هفتم: صحبت با بزرگان. - امام جعفر صادق علیه السلام

فارسی به انگلیسی

فرهنگ معین

چتر

(چَ) (اِ.) سایبان کوچک دسته دار که برای حفظ خود از آفتاب یا باد و باران و بالای سر نگه دارند.،زیر ~ خود گرفتن کنایه از: حمایت کردن.

فارسی به عربی

شیطان

ابلیس، شریر، شقی، شیطان، عربه، قوس، موذی

معادل ابجد

زیر چتر شیطان

1190

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری